روزگاری که بـهانه های بسیـار برای گریـستن داریـم !
یه روز یه رشتیه…
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه لره…
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد، از شدت عمل احتراز می کرد.
یه روز یه قزوینی…
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.
یه روز ما همه با هم بودیم…، ترک و رشتی و لر و اصفهانی …
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند… ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم! و اینجوری شادیم!
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی است.
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه
آنقدر این مطلب را بفرستیم و
بخوانیم تا عادتهای قجری در خندیدن به
هر هموطن(آنكه در دیده ما جا دارد) در ما بمیرد
و با هم یكی باشیم
مثل همیشه،
مثل زمانهای سختی و مثل زمانهای جشن و افتخار
منبع:پرشین استار
صفحات: 1· 2